از اول ! روز اول
پسرک ناز و شیرینم وقتی به دنیا اومدی.. روزای اول اونقدر درگیر بودم با بودنت که وقت نوشتن خاطره هامونو نداشتم حالا اومدم تا از اول برات شروع کنم چند پست یه بار از روزای اولت می نویسم 2/1/91 روزی که رفتیم بیمارستان خیلی خسته شدیم همه . تعریف می کنم واست... (با عکسهایی از اولین ساعت زندگیت در بقیه ش) چهارشنبه فردای روز اول سال نو بودو دکترم خانم مریم اشرفی شیفت بود توی بیمارستان بقیه الله و به من گفته بود اگه می خوای خودم عملت کنم صبح ساعت 8 اونجا باش. من و بابا حمید و عزیزجونت ساعت 8 رسیدیم بیمارستان ...